پدر خوب

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

 

همچنان خبر های سیاسی و اقتصادی کشور های مختلف را مرور می کنم.صدایی می آید

-پدر؟

سرم را از روزنامه بیرون می آورم و می گویم: چه شده عزیزم.

می گوید:پدر.از بس تا مدرسه پیاده رفته ام کفش هایم سوراخ شده و پاهایم تاول زده است.در دلم آه می کشم ولی در عوض با لبخندی ساختگی می گویم:باشد دخترم.هم برایت کفش نو می خرم و هم از این به بعد برایت سرویس می گیرم. دخترک لبخند زنان گفت ممنون پدر و با قدم هایی بازی مانند به اتاق بزرگ شخصی اش رفت.به ساعت مچی ام نگاه می کنم.باید 10 دقیقه دیگر سر کار باشم.از روی صندلی کوچکم بلند می شوم و شروع به پوشیدن لباس هایم می کنم.همان لباس های کهنه و قدیمی.در را با صدای بلند خداحافظ پشت سرم بستم. در جا کفشی را باز کردم و کفش هایم را برداشتم.کثیف بود.واکس را از جاکفشی بیرون آوردم تا آن را تمیز کنم که چشمم به یک سوراخ در هر دو کفش خورد.بدون توجه به آن ها لبخند زدم ،کفش ها را واکس زدم و من پدر به سمت محل کارم حرکت کردم.(شاید بدانید،فقط شاید بدانید که پدر چرا این کار را می کند.پدر پول سرویس کودکش را می دهد ولی برای خودش کفش نمی خرد.پدر برای فراموش نشدن این کار ها را انجام می دهد.)

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:36 توسط خیال| |

Design By : Night Melody